کاش از بینمان، یک نفر... فقط یک نفر، حوصله داشت و گاهی... فقط گاهی، قصهای از امید میخواند...
کاش ستارهی کوچکی توی چشم یکیمان رفته بود... و گاهی زورکی دست بقیهمان را میگرفت تا توی چشماش، واقعیتی را ببینیم که خودمان نمیتوانستیم...
.. همه مثل هم بودیم و هر روز، ناخواسته میشکستیم و روی هم میافتادیم.
۰ نظر
۱۱ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۷